مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

مهدیار عزیز مامان

بدون عنوان

امروز که این مطالب را می نویسم ٥ تیر ٩١ است . قراره برای عمه اعظم خواستگار بیاد . می گه پسره خیلی خوبه . امیدوارم خوب باشه و عمه اعظم بره سر زندگی خودش و خوش باشه . خیلی غصه نخوره . به امید آن روز .
4 تير 1391

بدون عنوان

سلام دیروز 1خرداد 91 بود بابای مهدیار که به اوقول داده بود براش یک دوچرخه خرید . مهدیار دیشب خیلی خوشحال بود و ذوق می کرد . امیدوارم ÷سرم همیشه خوشخحال باشه و به آرزوهایش برسه . تنها دل مشغولی که آلان دارم مهد نرفتن مهدیار است .
4 تير 1391

بدون عنوان

امروز ٢٨ اسفند ماه ٩٠ من شیفت عصر هستم و مهدیار همراه منه . چون مریض بود و دیروز بردمش دکتر بخاطر همین امروز مهد نرفت . امیدوارم امسال سال خوبی برای همه بخصوص والدین و کودکان عزیر باشه . سالی پراز برکت و خوبی و سلامتی . ...
2 خرداد 1391

بدون عنوان

امروز ٢٤ بهمن ماه است  . مهدی  مهدیار هر دو مریض هستند و من برای هردو وقت دکتر گرفتم . مهدیار الام مهد است قار ساعت شش و نیم ببرم دکتر . مهدی آقا هم قراره ساعت ٤ بره دکتر . خدا کند زود تر خوب بشن . .                                                                         &n...
24 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام امروز ١٢ دی ماه وچند روز مهدیار به مهد کرمانیان میره که شبانه روزی است . الان دوروز است با گریه میره ولی بعدش زنگ میزنم خاله ها می گن ساکت واذیت   نمی کنه . امیدوارم همیشه خوب باشه . ...
12 دی 1390

بدون عنوان

بنام آفریدگار مهربان امروز 6آذرماه مصادف با اول ماه محرم . محرم ماهی که خون پاک ترین مخلوق خدا و مظلوم ترین را به زمین ریختند . امروز اول محرم الحرام است . دلم می خواد روزی پسرم حسینی بشه ودر خدمت امام حسین کار کنه و نوکر امام حسین باشه . منش و اخلاق او حسینی وار باشد . امروز عزیز آمد پیشمان ماند امروز دقیقا روزی کآقاجونم در روز یکشنبه اول محرم فوت کرد و ما بلغور خوردیم و فاتحه خواندیم  . کاش آقاجون بود این روزها را می دیید . نوه خودش را بغل می کرد .       ...
6 آذر 1390

بدون عنوان

سلام امروز که این مطلب را مینویسم ٧ آبان ٩٠ است . من و مهدیار پنجشنه و جمعه خانه عزیز بودیم و خیلی خوش گذشت و مهدیار کلی بازی کرد ومن هم اعصابم راحتر شد . مهدیار عزیزیم خیلی دوستت دارم ولی گاهی آنقدر اذیت می کنی که به کلی دوست داشتن فراموشم می شه مثل چهارشنبه گذشته . کلی باهم دعوا و سروصدا کردیم . دلم می خواست همیشه باهم خوب بودیم . شاید دلیل آن بعضی واسطه ها ست که نمی گذاره . امیدوارم پسرم وقتی بزرگ شدی خوب و با ادب باشی . جبران این همه سختی که من و تو کشیدیم بشه به امید آن روز . ممنون پسرخوشکلم . ...
6 آذر 1390

بدون عنوان

سلام ÷سر عزیزم امروز ٢٤ مهرماه است من برای تو ژاکت گرفتم تا فرشته  کوچولوم سرما نخوره . عزیزم امیدوارم همیشه شاداب باشی . ...
24 مهر 1390

بدون عنوان

امروز ١٣ مهر ٩٠ تو مهد رفتی . امسال خیلی خوشحال و آسوده هستم که تو رفتی مهد چون خیلی از مشکلات   من حل شد وتو هم بهتر شدی . تومهد وسایلی می خواستند من تهیه کردم تا تو بتوانی بروی .
13 مهر 1390