بدون عنوان
سلام امروز که این مطلب را مینویسم ٧ آبان ٩٠ است . من و مهدیار پنجشنه و جمعه خانه عزیز بودیم و خیلی خوش گذشت و مهدیار کلی بازی کرد ومن هم اعصابم راحتر شد . مهدیار عزیزیم خیلی دوستت دارم ولی گاهی آنقدر اذیت می کنی که به کلی دوست داشتن فراموشم می شه مثل چهارشنبه گذشته . کلی باهم دعوا و سروصدا کردیم . دلم می خواست همیشه باهم خوب بودیم . شاید دلیل آن بعضی واسطه ها ست که نمی گذاره . امیدوارم پسرم وقتی بزرگ شدی خوب و با ادب باشی . جبران این همه سختی که من و تو کشیدیم بشه به امید آن روز . ممنون پسرخوشکلم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی